ای عشق
چهره ات را به یاد دارم هنوز
وقتی از پس سرم
از لا بلای نرون های خسته ی مغزیم
دو باره به تو می اندیشم
و دو باره به یاد می اورم
به یاد می اورم
روزی روزگاری من بودم و تو بودی و عشق بود
در خود می پیچم و در هر پیچش دردناکم
پیچش های نیلو فریمان را به یاد خواهم اورد
به یاد خواهم اورد هر دو خسته از عشق خسته از زندگی خسته از بودن
در اغوش یکدیگر به خواب می رفتیم
به یاد می اورم
به یاد می اوری
ای زندگی
ای زندگی
من درد دارم
در دارد زخم های کهنه ی سر باز کرده
درد دارد بودن
بی تو بودن
به یاد تو بودن
محبوب پاییزی من
گوش کن
و با جانت تک تک واژه های خسته ی مرا نیوش کن
می خواستم همچنان بمانیم
نه با هم
اما کنار هم
و ببینیم که بزرگ می شویم
و نه زندگی ما را که ما زندگیمان را
می کنیم . . .
محبوب پاییزی من هنوزم می دانم و می دانی
که ما هر دو
فقط و فقط ما هر دو
یکدیگر را می دانیم
محبوب پاییزی من . . .
تقدیم به مترسک کلاغ سیاه
دی 1391
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۳۹۱ ساعت 23:1 توسط zoha safarzade
|