مترسک  نگاه کن کلاغم سیاهم

مترسک  نگاه کن حلول یه اهم

نگاه کن مترسک کلاغت چه لال شد

نگاه کن که روزهاش سیاه شد تباه شد

سیاهی قلبت به پرهاش نشسته

حالا روی شونت یه طوطی نشسته

چه رنگ و نگاری چه باغ و بهاری

چه مرغ قشنگی عجب خط و خالی

ولی من   کلاغم سیاهم یه ر نگم

واسه ارزو های د نیای تو من یه  ننگم

یکی گفت شومی کلاغک حیا کن        

یکی گفت ساکت توکمتر صدا             کن        

یکی گفت باد ارزوهاتو برده

یکی گفت ببین اون مترسک که مرده

اره من کلاغم کلاغ یه رنگی

سیاهی خدامه چه رنگ قشنگی

اره لال می شم که طوطی بخو نه

که شومی  نگیره دیوارای خونه

اره من کلاغم سیاهم یه ر نگم

واسه ارزو های د نیای تو من یه  ننگم

فروردین 1391    

وقتی مهربان شدی

هنوز سپیدی های چشم هایت

چشم هایم را می زد

اخرین دل نوشته ام را

به دست باد سپردم

اما سطل زباله پر از عطر بوسه بود . . .

 

فروردین 91