انتظار
جاده سرما را بخش می کند
و وزن عروضی انتظار
از سرفه های خشکم
بیرون می ریزد
در جایی که انتظار چرت می زند
حضورت از سراشیبی
پل رو گذر شره می کند
میان جاده و سرما و دوباره دیدنت
سر در گمم
ساعاتی بعد
تمام احساسی را که غورت داده ام
روی کاغذ های باطله بالا می اورم
از اینکه خودم را ماسک پوشیده ام
منزجر می شوم
دلم که خنک نمی شود . . .
اما تو را اینچنین بیخودی از من
سزاوار بود
ضحی ابان 1390
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۰ ساعت 18:50 توسط zoha safarzade
|